قلب
نوشته شده توسط : تیام

پسره به دختره گفت:اگه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم

 

که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمش کنم.دختر لبخند زد گفت ممنون.

تا اینکه یک روز اتفاق افتاد...حال دختره خوب نبود...نیاز فوری به  قلب داشت.

از پسره خبری نبود..

دختره با خودش گفت:میدونی که من هیچ وقت نمی ذاشتم قلبتو به من بدی

وبه خاطره من خودتو فدا کنی...ولی من اینو بدون اون حرفات؟!...

حتی برای دیدنم هم نیومدی...شاید من هیچوقت زنده نباشم .آرام گریست

و دیگه چیزی نفهمید...

چشماشو باز کرد...دکتر بالایه سرش بود. به دکتر گفت:چه اتفاقی افتاده؟

دکتر گفت:نگران نباش پیوند قلبتون با موفقیت انجام شد.شما باید راحت استراحت

کنی...

در ضمن این نامه برای شماست...!

دختر نامه را برداشت .اثری از اسم رویه پاکت دیده نمی شد بازش کرد.

درون آن چنین نوشته شده بود.

سلام عزیزم.الان این نامه را می خونی من در قلب تو زنده ام از دستم ناراحت نباش

که بهت سر نزدم چون می دونستم اگر بیام هرگز نمی زاشتی که قلبمو بهت بدم..

پس نیومدم تا بتونم  شرط عشق را بجا بیارم...امیدوارم عملت موفق آمیز باشد

(عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمی دونست باور کند...اون این کارو کرده بود...اون قلبشو به دختره داده بود

آرام اسم پسره را صدا کرد و قطرهایه اشک رو صورتش جاری شد...

و به خودش گفت:چرا هیچوقت حرفاتو باور نکردم؟!!!!!...





:: بازدید از این مطلب : 487
|
امتیاز مطلب : 101
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
reza در تاریخ : 1392/10/4/3 - - گفته است :
عالی بود داداش


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: